ماجرای نذرشان به سال1352 برمیگردد. حدود پنجاه سال پیش بود که مغازهشان دور فلکه حرم امامرضا(ع) (خیابان طبرسی) تخریب شد. اجرای طرحهای توسعهای حریم حرم با تخریب فلکه حضرتی از همان زمانها آغاز شده بود.
این اتفاق موجب میشود که در نقطه دیگری همان حوالی بهدنبال مکانی مناسب برای کسبوکار بیفتند. آن روزها حاج اصغر خباز که بین مشهدیها به «اصغرکله» شناخته میشد، بعد از برخوردش با درهای بسته در دایرکردن مجدد کلهپزی سرانجام به این فکر میافتد که قسمت جلو خانهاش در خیابان دریادل را تفکیک کند، سروشکلش را تغییر دهد و در همانجا مشغول کاسبی شود.
آغاز این کار برای حاجاصغر با اتفاق بدی همراه میشود؛ اتفاقی که او برای گذر از آن نذر کلهپاچه بهنام امامحسین(ع) میکند. این نذر حاجاصغر همزمان با اربعین امسال پنجاهساله میشود؛ نذری بزرگ که حتی کرونا هم قدرت تعطیلی آن را نداشت.
حاجاصغر در سال1352 همزمان با شروعبهکار مغازهاش با مشکلی اداری روبهرو میشود. این روایت اکرم خباز، دختر کوچک حاجاصغر، است از روزی که پدرش در خانواده آنها سنت بزرگی را پایهگذاری کرد.
او با اشاره به همین اتفاقها و نذر پدرش که نیمقرن از نخستین روزش میگذرد، میگوید: پدرم بابت ساخت همان چهلمتری که بهنیت مغازه از خانه جدا کرده بود، کلی زیر بار قرض و فشار زندگی رفت. حتی مجبور شد فرش زیرپایش را برای آمادهکردن و تجهیز آنجا بفروشد. به همین دلیل زمانی که عوامل دولتی وقت مانع کسبوکارش میشوند، دیگر طاقتش طاق میشود و شکایتش را پیش امامرضا(ع) میبرد.
او گریزی به خاطرات مادرش در تعریف از آن روزها میزند و روایتش را ادامه میدهد: مادرم تعریف میکرد که پدرم از مغازه خودش رانده و در فضای جدید مانده بود که چه کند و چگونه از پس مشکلات بربیاید. درحالیکه درمانده شده بود، پیش امامرضا(ع) رفت و زارزار اشک ریخت و به ایشان متوسل شد.
عهدی با حضرت بست که اگر نذرش برآورده شود و کسی جلو کاسبیاش را نگیرد، تا عمر دارد روز آخر روضه خانگیاش که با اربعین مصادف میشد، به مردم کلهپاچه بدهد
همانجا عهدی با حضرت بست که اگر نذرش برآورده شود و کسی جلو کاسبیاش را نگیرد، تا عمر دارد روز آخر روضه خانگیاش که با اربعین مصادف میشد، به مردم کلهپاچه بدهد. آن زمان پنج روز پیش از اربعین حسینی، مراسم روضهخوانی در خانه ما برپا میشد.
این نذر چندینوچندساله، یک قید مهم هم دارد که همان زمان حاجاصغر برای خودش گذاشته است. او خودش را مقید کرده بود که هر سال بهمیزان فروشش در یک روز کله بار بگذارد و میان عزاداران توزیع کند.
اکرم خانم میگوید: حاجت پدرم فردای همان روزی که پیش حضرت گله کرده بود، برآورده شد. چیزی شبیه معجزه بود. کاسبیشان در محلهای که آن زمان به «دریادل» معروف بود و پس از آن بهنام شهیدمحسن کاشانی نامگذاری شد، شروع شد و کمکم رونق گرفت.سالهای اول که هنوز فروششان زیاد نبود، فروش یکروزشان پنج کلهپاچه میشد که همان اندازه در روز پنجم روضهخوانیشان (شب اربعین) غذا بار میگذاشتند و از حاضران در مراسم پذیرایی میکردند.
اما بهتدریج با بیشترشدن حجم فروش کلهپاچه و شهرتی که حاجاصغر در شهر پیدا میکند، میزان کلهپاچهای که در روز اربعین طبخ میشد نیز افزایش یافت، بهگونهای که حالا سالهاست دستکم 150دست کلهپاچه بار گذاشته میشود.
دختر حاجاصغر که حالا چند سالی است در کنار مادر، پدر و برادرش عهدهدار کلهپزی پدرش «طباخی سینا» شده است، میگوید: سالهای اول نذریدادن یک طبقه از خانه را به زنان اختصاص میدادیم و یک طبقه را به مردان. سفره پهن میکردیم و نذری را در خانه میدادیم.
تا اینکه 10سال پیش با جابهجایی محل سکونتمان، همه فضای خانه به مغازه اضافه شد و در سه سالن بهمساحت 250مترمربع از مشتریان پذیرایی میشد. روز نذری هم به مهمانان در همینجا کلهپاچه میدادیم.او تأکید میکند: حتی کرونا هم نتوانست نذر پدرم را زمین بگذارد و در سه سالی که کرونا محدودیتهای زیادی ایجاد کرد، کلهپاچهها را در ظرفهای یکبارمصرف بستهبندی و بامداد اربعین میان حاضران توزیع میکردیم.
عهدی که حاجاصغر بابت مغازه کلهپزیاش بست، حالا بیش از 1500نفر را هر سال در روز اربعین به حوالی محله دریادل میکشاند تا طعم لذیذ کلهپاچه نذری را خانوادگی بچشند.
حاجاصغر هر سال که ماه محرم و صفر فرا میرسد، شکر خدا را بهجا میآورد و تنها آرزویش این است که بار دیگر چشمانش به اربعین حسینی و نذری کلهپاچه روشن شود. او اکنون چند روزی است که بر اثر سکته مغزی در بستر بیماری است و همچنان برای نذری 10روز آینده لحظهشماری میکند.
شهرآرامحله برای این کاسب قدیمی و اصیل آرزوی سلامتی و طول عمر باعزت میکند.